وفات حضرت زینب سلام الله علیها
هنگامه ی وصال من و دلبــرم شده این الحسین زمــزمــه ی آخرم شده چشمم به راه مانده کجایی عزیز من پیــراهن تو گــرمی بال و پـرم شده از گریه پینه بسته دگر چشم های من عــالم سیــاه پیش دو چشم تـــرم شده موی سپید و قــد کمــانم چه دیدنیست غم های کربلاست چنین یــاورم شده من پیرسالخورده ام و دست های من محتاج شانه های عــلی اکبــــرم شده از خاطرم نمی رود آن لحظه فــراق ناله زدی که وقت وداع از حرم شده من بین قتلگاه تو جان دادم ای حسین این چند ماهه جان تو، درد سرم شده می خواستم بغل کنمت جــان تو نشد نیزه شکسته زحمت این پیکــرم شده من پا به پای پیکر توضربه خورده ام سرتا به پا تــمــام تنــم، پُـر ورم شده |